تبسم کوچولوی ماتبسم کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

تبسم منو بابا

بابا جونی

بابا علی جونی یه خورده سرما خورده آخه هوا خیلی گرم ه واسه همین شبها پنکه رو تا صبح روشنه بابایی هم سرما خورده.میخواستم بهت بگم باباییت خیلی آقاست واقعا بهترین مرد دنیاست و مطمئنم که بهترین بابای دنیا هم هست.بابا جونی چهارشنبه و پنج شنبه ها میره دانشگاه واسه همین من تا عصر که بیاد تنها می مونم.طفلکم خیلی براش سخته از سر کار مستقیم میره دانشگاه.مامان جون(مامان بابا)و بابا جون(بابای بابا)و کلا عمه معصومه و عمو حمید عاشق تو هستن با اینکه هنوز نیومدی ولی خودتو تو دلشون جا کردی آخه تو تولین نوه هستی جیگمل من. ...
4 خرداد 1391

لیله الرغائب

سلام نی نی جونم امشب لیله الرغائب یعنی شب آرزوهاست .امشب از خدا جونم تو رو آرزو می کنم که ایشالاه سال دیگه این موقع تو رو داشته باشم و تو نی نی نازم صحیح و سالم تو بغلم باشی.تازه یه خبر خوب واسه عمو حمید زن گرفتیم غریبه نیست دختر خالشه .کاش تا عروسی عمویی تو هم بیایی و ما سه نفری تو عروسی باشیم. ...
4 خرداد 1391

لیله الرغائب

سلام نی نی جونم امشب لیله الرغائب یعنی شب آرزوهاست .امشب از خدا جونم تو رو آرزو می کنم که ایشالاه سال دیگه این موقع تو رو داشته باشم و تو نی نی نازم صحیح و سالم تو بغلم باشی.تازه یه خبر خوب واسه عمو حمید زن گرفتیم غریبه نیست دختر خالشه .کاش تا عروسی عمویی تو هم بیایی و ما سه نفری تو عروسی باشیم. ...
4 خرداد 1391

دل نوشته

فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اول...
3 خرداد 1391

دل نوشته

فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگون...
3 خرداد 1391

عزیز دل مامان و بابا

نی نی جونم شاید باورت نشه ولی از همین حالا که تو دنیای قشنگ خودت هستی و پاهای نازتو تو این دنیا نگذاشتی منو بابایی واست کلی نقشه کشیدیم.وای که چقدر مشتاق اومدنت هستیم .   ...
2 خرداد 1391

عزیز دل مامان و بابا

نی نی جونم شاید باورت نشه ولی از همین حالا که تو دنیای قشنگ خودت هستی و پاهای نازتو تو این دنیا نگذاشتی منو بابایی واست کلی نقشه کشیدیم.وای که چقدر مشتاق اومدنت هستیم . ...
2 خرداد 1391

شعری برای نی نی نازم

" عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر می نهد آن زمان طفل قشنگم بی خیال در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است آن زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم میشود آن زمان در هر رگ من جای خون مهر او در تار و پودم میشود می فشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن می گشاید نور چشمم دیدگان بوسه ها از مهر بررویش زنم گویمش آهسته ای طفل عزیز می پرستم من تو را " مادر  " منم ...
2 خرداد 1391

شعری برای نی نی نازم

" عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر می نهد آن زمان طفل قشنگم بی خیال در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است آن زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم میشود آن زمان در هر رگ من جای خون مهر او در تار و پودم میشود می فشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن می گشاید نور چشمم دیدگان بوسه ها از مهر بررویش زنم گویمش آهسته ای طفل عزیز می پرستم من تو را "مادر " منم ...
2 خرداد 1391