تبسم کوچولوی ماتبسم کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

تبسم منو بابا

دیدار پدر و دختر

1392/1/26 18:08
نویسنده : آزاده
610 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخملم ،سلام تاج سرم ،سلام زندگی....

یکشنبه ٢٤/١/٩٢ ساعت ٥ از دکتر مولایی وقت سونو گرفته بودم.

 

 

در اصل اولین نفر بودم.وقتی که منشی اسم منو صدا کرد با کلی خواهش از منشی خواستم که اجازه بده علی آقایی هم همراه من بیاد داخل که گفت باید با دکتر هماهنگ کنم.رفتم داخل و از دکتر خواستم تا اجازه بده که بابایی هم بیاد تو که اولش یه خورده ناز کرد و گفت زود صدا کن بیاد تو....

خلاصه بابایی اومد و من رو تخت دراز کشیدم علی هم از مانیتور با دقت همه چی رو نگاه میکرد و دکتر هم با حوصله سر و پا و ستون فقرات و حتی دریچه های قلب دخملی رو به بابایی نشون داد.من از دکتر خواستم که صدای قلب تو رو واسم بذاره تا بشنویم و ایشون هم این کار رو کرد...

وای که بابایی چه ذوقی کرده بود و از چشماش همه چیز پیدا بود

دکتر گفت چون بابای با ذوقی بودی همه چیز رو بهت نشون دادم.بعد مانیتور رو به طرف من چرخوند و من هم دست دخملی رو دیدم که بالا آورده بود و برای منو بابایی دست تکون میداد.

لحظات شیرینیی بود .بابایی خیلی خوشحال بود و تو آهنگهایی که تو ماشین داشت یه آهنگ رو خیلی دوست داره که درباره ی دختر خونده شده و تا برسیم خونه این آهنگ رو چند بار از اول تا آخر گوش کردیم.  دانلود آهنگ

تازه بعد از مطب خونه نرفتیم و از ذوقمون رفتیم و به چند تا سیسمونی فروشی سر زدیم کمد های دخترونه خیلی ناز بودن از یکی دو تا خوشمون اومد و کارت مغازه رو گرفتیم تا انشاالله با مامانینا بریم واسه خرید.

تا از سونو گرافی اومدم بیرون اولین نفر عزیز(مامان مامان)زنگید تا از جنسیتت باخبر بشه و بعد از اون خاله آزیتا زنگید.

من خودم به عمه معصومه اس دادم و گفتم نی نی مون دخمله  ایشون هم کلی ذوق کرد.

شب هم به عمو حمید و زن عمو زهرا که الان مکه هستن اس دادم و گفتم که واسه دخمل ما هم دعا کنید که عمو حمید هم کلی ذوق زده شد ...

از اون شب هم  داریم میگردیم تا یه اسم خوشگل و با معنی واست پیدا کنیم.

دوستت داریم عسلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان سونیا
26 فروردین 92 10:27
به به به به سلامتی خانمی به جرگه ما مادران دختر دار خیلی خوش اومدی به جرات میتونم بگم خیلی خدا دوست داره که یه دونه دختر بهت داده این لذت رو بعدها خواهی فهمید

ممنون
لطف داری
.::مادر خانومی::.
26 فروردین 92 13:01
ای جان! مبارکه چه حس خوبی داشتید اون لحظه دختر برکت و رحمتِ خدا براتون حفظش کنه عزیزم خوشیهاتون پایدار و برقرار
نیلوفر
26 فروردین 92 17:50
مبارکهههههههههههههه عزیزم. پس یه پرنسس در راهه. انشااله که سلامت باشه. برو از الان به فکر دامن های چین چین رنگی باش.
مامان یاسمن و محمد پارسا
30 فروردین 92 1:02
مبارکه عزیزم چه نازنینی بشه این نازی خانم
خاله شيدا و روشا
31 فروردین 92 8:23
سلام تبريك ميگم بهتون ايشالله دخمل خانومي صيح و سالم بدنيا بيان و خانواده شاد شما رو شادتر كنه
رویا
31 فروردین 92 18:42
مبارکتون باشه برای ما هم دعا کن
نانا و نینی جون
4 اردیبهشت 92 14:10
سلام معصومه باهات قهرم وب منو لینک نکردی دوما هر کی نینی دار میشه میذاره میره دیگه
سوگل
7 اردیبهشت 92 13:30
سلام دوستم ..خوشحالم که با وبلاگت آشنا شدم ...
تبریک میگم ...
منم تو هفته ی 17 هم هستم و این هفته میخوام برم دکتر شاید جنسیت نی نیم مشخص بشه .....
با اجازه لینکتون میکنم ...


لینک شدی دوست خوبم
مامان ازاده
8 اردیبهشت 92 14:58
سلام خانمی-حال دخملمون چطوره؟من مامان آزاده هستم و یه نی نی 18 هفته ایی تو دلم دارم-خوشحال میشم با هم دوست باشیم-مواظب نی نیمون باش




ممنون روزت مبارک لینک شدی دوست خوبم

نیلوفر
11 اردیبهشت 92 0:12
روزت مبارکککککککککککک آزاده جون.


ممنون روزت مبارک
مامان یاسمن و محمد پارسا
11 اردیبهشت 92 8:16
مادر، کانون عاطفه و مهر است و ظرفیت و شکیب کمتری برای تحمل ناگواری ها دارد، لطافت طبعش و ضعف طبیعی او از یک سو، و ناتوانی های فرساینده ای که از به دنیا آوردن فرزند و دیگر رنج ها در او پدید آمده است از سوی دیگر، او را به شدت ناتوان می کند. بی شک او شایسته تکریم، نوازش، عطوفت و خدمت است.عزیزم روزت مبارک عزیزم
…………………………………………………….



ممنون روزت مبارک
سوگل
30 اردیبهشت 92 13:42
عزیزم چرا آپ نمیکنی ؟ نگرانت شدیم .. نی نی خوبه ؟